دنياي آلبيون ويژگي منحصربهفردي دارد كه كمتر دنياي مجازياي ميتواند با آن رقابت كند. با عبور از جادههاي جنگلي كه با ملودي موزوني همراه است، آدم در فضاي فوقالعاده ماجراجويانه خودش را گم ميكند. شهروندها همه دوست دارند بسته به تواناييشان شوخي كوچكي داشته باشند يا شما را به آزمون فرعي مضحكي بفرستند كه همزمان با تحسين شما در انجام اين كار، خندهاي هم براي انجام اين كار ميكنند.
اين عناصر در فيبل 3 (Fable III)، به اوج رسيده است؛ هر چند كه ديگر بخشهاي اين سفر به اين اندازه دلپذير نيستند. تغييراتي انجام شده كه بازي ساده فيبل حتي سادهتر هم شده است و ماجراجويي در اين بازي نيازي به فكر ندارد. زندگي ماجراجو خيلي پيچيده نخواهد شد و مسيرهاي انتخابي وي مشخص است. نبود ارتباط احساسي با ديگران باعث ميشود حتي با سگتان كه همراه شما در جنگها و پويشها است نيز رابطه خاصي نداشته باشيد. حتي با وجود چنين ضعفهايي، فيبل 3 از نظر زيباشناختي در سري خود به اوج رسيده است.
در فيبل 2 اگر يك جنتلمن به تمام معنا بوديد يا آدم شر و بدخواه، در فيبل 3 به دردتان نخواهد خورد. قهرماني كه آلبيون را در سري قبل نجات داد، حالا 2 بچه دارد كه قرار است پادشاهي را در زمان بلوغ به دست بياورند. همه اعضاي خاندان شما هم خيلي اميد ندارند كه مردم راضي و در صلح باقي بمانند. بزرگترين پسر پادشاه قبلي سراغ شياطين رفته و از قدرتش استفاده ميكند و رعيتهاي زير دست خود را خوب اذيت ميكند. به عنوان فرزند كوچكتر خانواده (كه ميتوانيد انتخاب كنيد دختر است يا پسر)، از قصر فرار ميكند و ارتش خود را براي نبرد عليه برادر بزرگتر آماده ميكند. در داستان فيبل 3 نسبت به داستان فيبلهاي پيشين، تفاوت بيشتري وجود دارد، از جذابيت خاص ديدن رهبرهاي دهكدههاي مختلف گرفته تا مجبور بودن به درست رفتار كردن براي ردآوري ارتش.
عدم انتخاب در پويش اصلي بازي كمي نااميدكننده است، هر چند نبود انتخاب در شيوه بازي پويش اصلي نااميدكنندهتر است، اما با اين حال در مقايسه با واقعيت، خيلي نميشود خط داستاني را سرزنش كرد. براي به دست آوردن قدرت، بايد ايثار كرد و مردم را متقاعد كرد كه حقيقتا در طرف آنها قرار داريد و پس از اين كه تاج و تخت را به دست آورديد، آن موقع ميتوانيد هر طور دوست داريد بازي كنيد و به آدمهاي خوبي كه كمكتان كردند، پشت كنيد. اين هم البته منطقي بهنظر ميرسد. البته دنباله منظمي براي بازي وجود ندارد، مثلا ميتوانيد در يك دهكده، تمام آدمهاي بالغ را از لب تيغ بگذرانيد و قتلعام بهراه بيندازيد، اما لحظاتي بعد در پويش اصلي خود بهراه نيك و پرافتخار خود ادامه دهيد كه اين يكي واقعا منطقي بهنظر نميرسد. در يكي از ماموريتهاي اوليه بازي، ميتوانيد يك مرغ را بكشيد يا زنده بگذاريد. در صورتي كه زنده بگذاريد، در مسابقات مرغدواني ميتوانيد شركت كنيد. بازي آنقدرها شما را اذيت نميكند كه بعدها از انتخابي كه كرديد، پشيمان شويد.
نبود ارتباطات عاطفي در كل بازي وجود دارد و همه كاراكترها با يكي دو حركت موزون و فيگورگرفتن خام ميشوند. همانند بازي قبلي، رفتارهاي شما با يك نفر روي رابطهتان تاثير ميگذارد و همين رفتارها ميتواند منجر به آشنايي يا حتي ازدواج نيز باشد. هر چند اگر خوب رفتار نكنيد، دشمنتراشي خواهيد كرد.
بيان احساسات يكي از همين بخشهايي است كه گفتيم در فيبل2 وجود داشت و الان بهآن صورت وجود ندارد. قبلا ميشد هر رفتاري را هر موقع كه دوست داشتيد انجام دهيد، در حال حاضر اين رفتار تنها محدود به يكي دو حالت خاص ميشود و مجبوريد يكي از اين دو را انتخاب كنيد.
باعث شرمندگي است كه ناتواني در ايجاد ارتباط عاطفي، شخصيتهاي فيبل3 دوستداشتني را بهيادماندني نميكند. بازي بسيار زيبا است. همه جوانب جلوههاي ويژه اين بازي پر از اغراق و صحنههاي چشمنواز است و تغييرات بهتري از نظر رابط گرافيكي در آن انجام شده است. به هر كجا كه سفر كنيد، شكل و ظاهر خاص خود را دارد و نميتوان اين حس را خنثي كرد كه يك دوري در آن سرزمين بزنيد و از منظره لذت ببريد. افقهاي نفسگير و جنگلهاي افسونگر شما را به خود فراميخوانند؛ آسمان پر از ابرهاي زيباست يا گاهي اوقات ميتوانيد شفق قطبي را هم مشاهده كنيد. هر چند كه از دل قهرمان خبر نداريد، اما قلب خودتان بيگمان از ديدن اين مناظر بيشتر خواهد زد.
متاسفانه زواياي فني بازي بهاندازه زواياي هنري آن صيقل خورده نيستند. بزرگترين مشكل بازي، مسيريابي آن است. سگ شما كه خيلي خوب ميتواند گنجها را پيدا كند، حس مسيريابي درست و حسابي ندارد. مسيريابي براي انسانها هم مشكل است، مثلا وقتي با يك همراه سفر ميكنيد، انتظار داريد كنار شما راه برود، اما همراهتان سر هر دستاندازي كه در مسير باشد، گير ميكند و اين مشكلات ميتواند زود از امتياز تجربهتان كم كند.
اين مشكلات فني آنقدر ميشود كه حتي كاراكترهاي خودكار هم نميتوانند مسير خود را پيدا كنند. در مينيگيمها ممكن است با كاهش سرعت بازي مواجه شويد و فريمها كمتر شوند.
بخش نبردها نيز با مشكلات خاص خود دستوپنجه نرم ميكند. در فيبل2، سه قابليت اصلي شما به 3 دكمه مختلف وصل بود. نبرد زميني، جادو و نبرد از راهدور و كافي بود تا آن دكمه را گرفته و نتيجه را مشاهده ميكرديد. قبلا حتي در فيبل ميشد انتخاب كرد كه از چه سلاحي استفاده كنيد كه اين هم حذف شده است. به اين ترتيب ميتوان از همه حركات استفاده كرد و ديگر براي بهتر شدن در حملات از راه دور، نيازي نيست كه بهطور تخصصي به يك فعاليت بپردازيد. هر چند اگر نخواهيد همه قدرتهاي خود را استفاده كنيد، ميتوانيد از يكي دوتاي آنها دست بكشيد. از همين جا بگوييم كه جادو زور خيلي زيادي در بازي دارد و براي نابودي دشمن، بهترين وسيله است. دشمنان معمولا گروه گروه به شما حمله ميكنند و با يك طلسم ميتوان بهخوبي همهشان را از پاي درآورد.
هرچند كه جادو بسيار موثر است، اما بالاخره كسلكننده ميشود. همچنين وقتي بين حملههاي مختلف حركت ميكنيد، يك تاخير عجيب و غريب در بازي وجود دارد و به اين ترتيب نميتوانيد دستورغذاي متنوعي براي كشتن دشمنان آماده كنيد. فيبل 3 هر چند كه نقاط ضعفي دارد، اما بزرگترين نقطه ضعفش، فيبل 2 است. بازي بسيار شبيه به فيبل 2 طراحي شده است و نميتواند هويت منحصربهفردي داشته باشد. بهبودهاي كوچكي كه اينجا و آنجا انجام شده، خيلي نميتوانند تاثير مثبتي داشته باشند، بنابراين ممكن است اين بازي لذتبخش براي بسياري يك دژاووي طولاني باشد. هر چند كه گذر از مناظر زيباي طراحي شده در اين بازي، به همه نقاط ضعفش ميارزد.
محمدرضا قرباني
منبع: Gamespo